عاشقانه ها

 آسمان نیستم که هر پرنده سهمی از من باشد

من ان پرنده ام که سهم آسمانش را از چشمان تو میخواهد

 برای روزهایی که نبودی

برای روزهایی که نیستی

و برای روزهایی که نخواهی بود

مینویسم

تو اگر بودی

جهان من بی جفت نمیماند

 گاهی وقتا به جای خاموشی در جواب ابلهان باید یه مشت بخوابونی زیره چشمشون.

چون کسی که ابله باشه معنی سکوتم نمیفهمه

 جا گذاشتی...

رد خاطراتت را جا گذاشتی

مال ناراضی از گلوی ما پایین نمیرود

بیا برش دار....

خدایــــــــا

دستم به اسمانت نمیرسد

امــــا....

تو که دستت به زمین میرسد

بلندم کن!!!

وقتی تحقیر شدم با صدای بلند خندیدم...

همه من را با جنبه خواندند....

اما هیچ کس نفهمید که ..

بلند خندیدم تا صدای شکستن قلبم را نشنوند.

بــاشـد هر چـه تو بگويـي ...!

کمـي زمان مي خـواهـم ...

هــر وقت تـوانسـتم نــفس کـشيـدن را فــراموش کنـم ...

تــو را هم از يــاد خـواهم بــرد !!!...

مـُخـاطـب بـے مـُخـاطـب . ..

مـُخـاطـب"خاص" من به سادگی یک لبخند رهایم کرد... 

"تو رفـتـه ای ؛ و من عاشقانه های بی مخاطبم را...

به حراج گـذاشـته ام"

مـُخـاطـب بـے مـُخـاطـب . .

زندگی با همه تلخیاش یه درس خوب بهم داد اونم اینه که رفیق اونی نیست که

باهاش خوشی ، رفیق اونیه که بدون اون داغونی !

وای از لحظه یی که یک چیزی یادت می آید تا برایش بگویی ؛ اما حیف که دیگر

اویی نیست تا بشنود . . .

آشوب

همان حسی است

که وقتی خنده بر لب های تو نباشد

من دارم

کوچیک که بودیم ، میگفتن همه رو دوست داشته باشید …

حالا که بزرگ شدم و یکی رو دوست دارم ، میگن فراموشش کن …

گــوسفندانی” بـــودیمــ..

آمـــدند “خـــ-ـرمـان” کــــــنند!

“گـــــــــــــرگ” شــدیمـــ!!!

هر بار که می خواهم به سمتت بیایم ، یادم می افتد “دلتنگی ” هرگز بهانه خوبی

برای تکرار یک اشتباه نیست . . .

من ماندم و ۱۶ جلد لغت نامه که هیچ کدام از واژه هایشان مترادف این ” دلتنگی ”

های لعنتی نمیشوند !!

کاش دهخدا می دانست ، دلتنگی معنا ندارد ، درد دارد . . .

همه چیز با تو شروع شد اما هیچ چیز با تو تمام نمی شود ، حتی همین دلتنگیهای

من !

می دونی دلتنگی یعنی چی ؟

دلتنگی یعنی اینکه : بشینی به خاطراتت باهاش فک کنی ،  اونوقت یه لبخند بیاد رو

لبت !

ولی چند لحظه بعد شروع اشکهای لعنتی . . .

واحد سنجش دلتنگی چی میتونه باشه ؟

نگاه به موبایل بر ثانیه ! یا پک به سیگار زانو های بغل کرده یا نگاه به عکس پر

از خاطره . . .

خاطره یعنی یک سکوت غیر منتظره میان خنده های بلند . . .

کوله بارمو دارم می بندم برم یه جای دور که هیچ خاطره ای نداشته باشم !

متنفرم از خاطره هایی که وقتی بهشون فکر میکنم ، میگم : وای من چقدر احمق

بودم . . .

خاطرات ، تمام نمیشوند ؛ تمامت میکنند !

ای روزگار

من راههای نرفته بسیار دارم . . .

اما با تو یکی ، زیاد راه آمده ام . . .

میخندم . . .

دیگر تب هم ندارم . . .

داغ هم نیستم . . .

دیگر به یاد تو هم نیستم . . .

سرد سرد شده ام . . .

کسی چه میداند شاید دق کرده ام . . .

زندگی جان ، عزیزم !

اگه افتخار میدی چند قدمی باهام راه بیا . . .