عاشقانه ها

بــودنـم را هیچـکس بـاور نـداشت

هیچکس کاری به کار من نداشت

بنویسیــد بعـد مرگـم روی سنــگ

با خطـوطـی نـرم و زیبـا و قشنـگ

آنکـه خوابیــده در ایـن گـور ســرد

بودنــش را هیچــکس بــاور نــکرد

مـــــــرا

هیـــــــــچ چیـــــــز عـــــذاب نمی دهــــــد

جـــــــز اینکــــــــه

همیشـــــــــه دانستـــــــه خطـــــا کردم

ندانستـــــــه آلـــــــوده شدم

نشــــــناختــــــه وابســــــته شــــــدم

و ناخواســـــــته رانـــــــده شدم...

اينـجــا زميــــن استــ

ایــنـجـــــــا …


دســت هــر کـــس را کــه مـیـگـیــــری بــرای {بـلـنــــد شـــدن}


آمـــاده مــی شــــود بــرای {ســـوار شـــدن}

ﺍﺯ ﺩﺳﺘﻢ ﺭﻓﺖ ﺑﻪ ﻫﺮﭼﻪ ﺩﻝ ﺑﺴﺘﻢ !

سعی نکن متفاوت باشی!

فقط "خوب باش"

مهربانی تا کی ؟.....
بگذار سخت باشم و سرد!.....
باران که بارید...................
چتر بگیرم وچکمه!!...............
پنجره ببندم و تاریک!!!...............
اشک که آمد ..............
دستمالی بردارم وخشک!!!............
او که رفت ..........
نیشخندی بزنم وسوت..........

دوستت دارم.حرفی است با دنیایی از مسوولیت.گفتنش هنر نیست مسوولیت پذیری

اش هنر است

خیلی وقت است فراموش کرده ام …

کدامیک را سخت تر می کشم … ؟

رنــــج !

انتظار !

یا نفس را …

پشت سرم راه ميرفت که هوامو داشته باشه... بى انصاف خنجر زد

وقتی یه زن سیگارکشیدیعنی گریه دیگه جواب نمیده

وقتی مرد اشک ریخت بدون کار ازسیگار گشیدن گذشته......

السلام علیک یا فاطمة الزهراء (س)

دوست می دارمـش ... امـّـا ...

می تـرسم بـگویــم و بگـویـد : " مرسـی !! "

یــا بگویـد بـه این دلـیـل و آن دلـیـل دوسـتـم نـدارد ...

یــا چـه می دانـم ...

مثـل خیـلیـهـا بگـویـد لیـاقـتـم بـیـشـتـر از این حرفـهاسـت ...

می تـرسـم از اینــکـه

هـرچـیـزی بـگویـد جُـز :

" مــَــن هـم دوسـتت دارم ... "

گاهی دوست دارم بدون پک زدن فقط بنشینم و نگاه کنم که سیگارم چگونه میسوزد

شاید آخر فهمیدم چه لذتی میبری از تماشای سوختن من...!!!

قرارمان فقـط یـک "مانیتورِ" کـوچک بود !

اما اکنون قلبم را ببین..

که با هر " آف " شدنت ...

چگونه "بیقـرارِ آمدنـت" مـی شود...!!!

کم طاقتی عادت آن روزهایت بود.

این روزها برای گرفتن خبری از من عجیب صبور شده ای عزیزم!!!

روی هر پله ای که باشی خدا یک پله بالا ترست نه به خاطر این که خداست به

خاطر این که دست تورا بگیرد.

خسته شدم از آدم هایی که ،

اینقدر صادقانه ...

دروغ می گویند